با دیدنت جون دوباره میگیرم ...
سلام گل پسرکم ، قشنگ مامان که روز به روز شیرین تر میشی و خوردنی تر .... این روزها رو نمیدونم چجوری میگذرن اما خییییییییلی سخت میگذرن چرا که شدیدأ درگیر کار و زندگی هستیم و روز و شبمون یکی و قاطی پاتی شده ... هنوزم باورم نمیشه بیشتر از 50 روز از سال جدید گذشته ... انگار همین دیروز بود که سال نو تحویل شد و همه شور و شوق عید دیدنی رو داشتن .... حالا از اینا بگذریم و بریم سراغ عشقولی مامی .... گومبولوی مامی شیرین زبونیاش صد چندان شده ، جدیدآ تا ولت میکنم دمر میشی و هر چیزی کنار دستت باشه فوری راستقیم توی دهنته ، خیلی باید مواظب باشم چیزی دور و ورت ولو نباشه ... به شدت دلت میخواد بشینی اما هنوز نمیتونی بصورت مستقل بشینی خیلی کم در حد چند...
نویسنده :
ღ.مامان مهديه.ღ
9:37