مسیح قندعسل مامسیح قندعسل ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

ღ.ناز دونه ی من.ღ

3 ماهگیت مبارک کاکل زری مامان

1393/10/8 11:28
1,071 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قندعسل مامانی ، واااااااااااااااااااااااااای خدا رو شکر طلسم شکست و من موفق شدم توی روز مناسبت دار بیام اینجا و بهت تبریک بگم

حالا همگی با هم سه ماهگی ناز پریمو تبریک میگیم

سه ماهگییییییییییییییییییییییییییییییت مبارک عشقم ، هنوز باورم نمیشه وجودتو ناناس مامی، هنوز سخته باورش برامون که خدای بزرگمون یه همچین نعمتی رو بهمون بخشیده و درهای رحمتش رو توی خونه کوچیکمون باز کرده

خدایا شکـــــــــــــــــــرت

.

عسل مامی اولین یلداش رو هم سپری کرد و کلی بهش خوش گذشت ، اونشب توی خونه باباجون از این دست به اون دست میشد و براشون چشم غره میرفت خخخخخخخ ، ینی دورت بگردم که فقط کاسکو مامانی و بابایی هستی اووووووووووووووووووخ زیتون مامان

اوه راستی شب قبلش وروجک دایی مهدی هم  20 و چند روز زودتر از موعد به دنیا اومد و خیلیها رو خوشحال کرد ، بنا به خواسته زن دایی مهدی اسمش رو حسین انتخاب کردن

مامی کلی گوگولی و خوردنی و فسقلیه ، انقدر با دیدنش ذوق زده شده بودم که به کلی تو رو فراموش کردم خخخخخخ

.

اینم حسین خان ما

دایی میگفت کلافه مون کرده با شب بیداریهاش ، خخخخخ یاد تو افتادم که چقدر ما رو با شب بیداریات کلافه میکردی ، حالا خدا رو شکر یه کم بهتر شدی

مدتیه گوشاتو به شدت هر چه تموم تر با دستات میکنی و چنگ میزنی، وقتی بردیمت دکتر چند نوع پماد برات تجویز کرد و گفت یه آلرژی فصلیه و به مرور با گذشتن فصل و رشد تو کمتر میشه، امید به خدا که همینطور باشه ، حالا دوره درمان رو شروع کردم تا ببینیم چی میشه

بخاطر چنگ انداختنات مامی تنبیه ت کرده و دستکش نوزادیتو دستت میکنه خخخخخ ، الهی بگردم مامی گاهی دلم برات میسوزه

.

خخخخخخخخخخخخخخخ مامی تنبیه م کرده و دستکش دستم کرده ، بابایی داشت میرفت بیرون کلی گریه کردم و خونه رو روی سرم گذاشتم که بابایی برگشت و کلی بغل و ناز و نوازشم کرد ، اوووووووم یه همچین پسر ناناسی هستم خندونک ، تازه شم مامی جدیدآ اسممو گذاشته شارلی خخخخخ

.

خودمو زده بودم به خواب که مامی نبرتم بیرون و پیش بابایی خونه بمونم و پدر و پسری با هم گپ مردونه بزنیم ، چه خوش خوشانم شد که مامی نفهمید الکی خوافیدمچشمکزبان

.

شب یلداس ، خونه باباجون .... کلی دوربین بود که تلق و تلق ازم عکس مینداخت ، منم کلی براشون شکلک درآوردم خندونکعینکدلخوردرسخوانهیپنوتیزم

.

اینم چند دقیقه پیشه ، مامی داشت میدویید بره موبایلشو بیاره ازم عکس بندازه برا امروز، دلشو نشکوندم و مث یه کاکل زری خوب خوافیدم و براش ژستیو که دوست داره گرفتم ، آره داداششششش

موقع عکس گرفتنم کلی قربون صدقه م رفت و هی قندا رو توی دلم آب کرد خخخخخخخ

.

نوبتی هم باشه نوبت خوشمزه های مامی جونمه که با وجود غر غرای شارلی جونش برا بابایی با عشق درست میکنه ، گاهی هم منو میپیچونه و هر چی زاااااااااااااااار میزنم که بغلم کنه فایده ای نداره ، دستور هر کدومشو خواستید با کله برید توی پیج اینستاگرامش

خوشمزه ن ، نرفتین از دستتون رفته ، از من گفتن بود زبان

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

مرسی مامی جونم ، دوست دارم یه عالمه

پسندها (2)

نظرات (5)

هانی
19 دی 93 23:40
مهدیه گلمممم وایییی پسر گلت چقدر بزرگ.شده ماشاالله اولین یلدا کنار پسرت مبارک خیلی دلم برات تنگ شده چه خوشمزه هایییی من میخواممممممم ببوس عسل خاله رو
مامان حديث
22 دی 93 10:22
سلام سلام سلام من حديث جون با خبرهاي خوب اومدم بهم سر بزنيد...
مامی محمدمهدی
22 دی 93 20:08
سلام عشقم مسیح جونمون خوبهبه به عجب خوراکیای خوشمزه ای نوش جونتون
مامان هیمن
25 دی 93 16:48
سلام تولد قند عسلی مبارک.ماشالا چقد نازه .ببخش تولدشو با تاخیر تبریک گفتم.ممنون که نگرانمون شدین و بهمون سر زدینیلداتونم مبارک عزیزم.به به چه خوراکیهای خوشمزه ای خوش بحال آقاتونوالا
مامان نفیسه
23 خرداد 94 10:26
چه کردییییی