گل پسر ، کاکل پسر
عشق مامان اومدم خیلی کوتاه اما شیرین بنویسم بزنم به تخته نمیدونم چی شده که روز به روز حس بابایی نسبت بهت بیشتر میشه، راستش گاهی بهت حسودی میکنم وقتی بابایی انقدر با آب و تاب میگه که دلش میخواد چه کارا برات بکنه گل پسرکم ، نمیدونم با اومدنت چیا رو میخوای با خودت بیاری اما اینو خوب میدونم که شادی خونه مون با ورود تو صد چندان میشه بابایی صبحا که سرکارم چندین بار بهم میزنگه و از شلنگ تخته های تو سوال میکنه ، دیروز نزدیکای ظهر وقتی گفتم امروز حست نکردم یه کوچولو ناراحت شد ، شب که داشت باهات حرف میزد و بهت میگفت که امروز نگرانش کردی تو هم صداشو شنیدی و یه لگد کوچولو مامانو مهمون کردی بابایی خیلی دلش میخواد احساست کنه ام...
نویسنده :
ღ.مامان مهديه.ღ
8:36