تولد بابایی
سلام جوجه حنایی من ، گل پسر من ، شارلی مامان ( داستان داره خخخخخخ )
فعلا لالا کردی و منم از فرصت استفاده کردم اما حتم دارم میون نوشتنم یه غُر اساسی بزنی مامی
پریروز تولد بابایی بود ، میخواستم دیروز پست بزارم اما فرصت نشد از بس گل پسرم خووووووووووووووبه
حالا از تولد بگم ، سال قبلی کلی دوستای بابایی رو دعوت کردم و شلوغ شد ، امسال میخواستم خانواده بابایی رو دعوت کنم اما با خودم که فکر کردم گفتم چه کااااااااااااااااریه ؟؟ خودمو عذاب بدم اونم با وجود تو وروجک
یا شایدم بابایی یه جشن خودمونی رو بیشتر بدوسته ..... خلاصه تصمیم گرفتم خودمون سه تایی جشن بگیریم ، روز تولد بابایی اصن به روش نیاوردم میدونی چرا مامی؟؟؟ سال قبل شب تولدش زرتی بهش تبریک گفتم و زیاد سورپرایز نشد برا جشن فردا ... یه مشکل اساسی هم که داریم جدیدأ همراه اوله که کله صبح تبریک میگه ، حالا با خودش نمیگه شاید بهتر باشه طرف فراموش کرده باشه و عشقش بخواد اونروز سورپرایزش کنه ، ایییییییییییییییییییش بهت همراه اول
جشنمون رو با کمترین هزینه برگزار کردم ، یه هفته قبلش فایلهای تولد رو طراحی کردم و چاپ کردم و آماده کرده بودم ، روز 15 آذر میموند آماده کردن خوراکیها که خدا رو شکر تعداد کمی میخواستم خخخخ ، حالا بماند تو چه به سرم آوردی نمیشه اینجا بیان کرد آخه یه کم خاک بر سریه ، ولی مطمئنآ برای خودت تعریف میکنم
یه کیک پختم ، یه دسر و یه کوکی به همین سادگی و همراه با ناهار مورد علاقه بابایی
توی پله های خونه رو هم شمع گذاشته بودم و چراغا رو خاموش کردم ، عصری همه ش منتظر صدای ماشین بابایی بودم ، تا صدای ماشین رو شنیدم اهنگ گذاشتم و پشت پله ها منتظرش موندم ، تا درو باز کرد و صحنه رو دید انقدر سورپرایز شده بود که به قولش خودش مونده بود چی بگه
خدا رو شکر با وجود تو و مهربونی بابایی یه روز خاطره انگیز رو به یادگار گذاشتیم ، کلی هم عکس انداختیم و فیلم گرفتیم
پسرکم اوایل تولد لالا بودی ، کلی هم با سبیلت مشکل داشتی خخخخخخخخخخخ
اینم چند تا عکس از تولد و بابایی و مسیح کوچولوی ما
.
.
.
اووووووووووووووووووووووخ بخوووووورمت پسرچه ، یعنی عااااااااااااااشق این چشم غره رفتنتم مامی
.
اینجا سبیلت افتاد من داشتم دنبال سبیلت میگشتم و تو میخندیدی ، با اینکه تار شد عکسش اما عاشق اون خندیدنتم مامانی
.
اینم خوراکیها
.
.
.
.
اینا هم دسرهای مورد علاقه و شگفت انگیز مامانی و خوشمزه برا بابایی
.
آخ که چقدر سر درست کردن این دسر من و بابایی ذوق کردیم و کلی ازش عکس انداختیم ، تازه فرداش که اومد خونه 10 رنگ ژله خریده بود برام خخخخخخخخخخخخخ
.
اینم یه مدل دیگه فرداش
.
.
اینم یه مدل دیگه عاشقونه
.
.
.
و اینم غذای مورد علاقه بابایی ::::> هویج پلو
.
.
پسرکم توی روزایی که گذشت و ایشالله خواهد اومد عاشقونه زندگی کردم برای بابایی و تو ، به امید روزهای بهتر و نق نق های کمتر نوک حنایی مامانی