مسیح قندعسل مامسیح قندعسل ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ღ.ناز دونه ی من.ღ

نمیدونم چی بگم !!!

سلام به دوست جونای گُل خودم اووووووووووووخ میبینم که کلی نگرانم شده بودین ، چه حس خوبی بود وقتی کامنتاتونو میخوندم  الأنه که این مامی امیرعلی بیاد گوشمو بپیچونه جونم براتون بگه که آجی مهدیه این مدتی که نبود خیلی دِپرس بود و حوصله هیچ احدی رو نداشت .. آخه فکر کنین کسی که یا توی آشپزخونه بود یا پای کامپیوترش همه ش یه گوشه بُق کرده بود والا منم نفهمیدم چش بود ، هر کی فهمید یه جایزه توپ پیش من داره طبق معمول گذشته آجی مهدیه یا توی خونه خودشونه یا خونه آبجی ناهید و تنها کسی که از سر و کولش بالا میره فاطمه زهرا س، جیگملتو بخوره آجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دُخملم انقدر گُل شده که نگوووووووووووووووو...
25 خرداد 1391

طرز تهیه رولی فرفره ای

خب چون خیلی خواهان زیاد داشت اول رولی فرفره ای رو برا آموزش میزارم موادی که احتیاج دارین اینه : یه بسته ژله از هر طعمی که دوست دارین نیم لیوان آب جوش مارشمالو 5 تا بسته   تجربه اینجانب اینه -------> من با ژله های مختلفی رولی فرفره ای درستیدم خوشطعمترینش بلک بری یا همون تمشک سیاه بود همون که عکسشو دیده بودین حتی ترکیب قشنگی هم ایجاد میکنه و اما شاید بعضی از دوستان ندونن مارشمالو چیه همشهری گلم میتونه از هایپر مارکت برادران کوشکی بخره و اما اینم عکسش در دو نوع مختلف : خب حالا طرز تهیه ش : برای این نوع دسر باید از مقدار آب کمی استفاده کنین و زمان کمی هم بزارین توی یخچال بمونه درست کردنش راه های مختل...
4 خرداد 1391
20482 0 29 ادامه مطلب

هنرای گرافیکی من :D

یادمه بهمن سال پیش چه شور و شوقی برا درست کردن این تقویما داشتم چقدر زود گذشت خب حالا بیاین با هم بریم نمونه کارهای خواهر زاده ایها رو نیگا نیگا کنیم این ماههای تقویم رومیزیه که برای متین و فاطمه زهرا درستیدم با تم پوو چون متین عاشق این شخصیته و کارتوناش اینم نمونه چاپ شده ش روی میز آجی مهدیه در ضمن سفارشات هم قبول میکنیم  میدونم دیر شده اما خب برا سال دیگه یا شایدم همین امسال اینم چند نمونه تقویمهای دیواریه که برا کوچولوهای همکارام و دوستام طراحی کردم و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت به شدت ما بقیش هم با تمهای تکراریه که صرفنظر میکنم چ...
30 ارديبهشت 1391

پارک فرمونداری

بعد از چند روز اومدم که بنویسم اما فکر که میکنم میبینم حسش نـــــــــــــــــی این هفته یه هفته خسته کننده بود البته برای من , خستگی کار و رفت و آمد این چند روز پدرمو در آورده دیروز دلم گرفته بود زنگ زدم خونه خواهرم و ازش خواستم خودشو بچه هاشو حاضر کنه بریم پارک آهنشهر وقتی بچه هاشو حاضر کرد تازه یادم افتاد توی آهنشهر همایش شهداس و فوق العاده شلوغ و از اونجایی که من از شلوغی متنفرم قرار شد بریم پارک فرمونداری اینم فاطمه زهراس که حاضر شده و اومده خونه آجی که بریم بیرون   راستی الأنم توی بغل منه و داره ناز میکنه هی لپشو میاره جلو که ببوسمش منم جو گیر کلی موچ مالیش کردم اینم آقای داداش فاطمه زهراس متین خان شیطون ...
22 ارديبهشت 1391

شب نسینی توی میدون

جای همه تون خالی بود  دیروز بعد از اینکه از ییلاق برگشتیم سمیرا (دُخملی مامان زهرا) بهم گفت مهدیه میشه شب رو بریم توی میدون بگذرونیم؟ "تنها بچه های مامان زهرا هستن که  به من نه خاله  میگن  نه آجی بلکه به اسم صدام میزنن" منم بهش گفتم چرا که نه!! برسیم خونه خستیگمون در بره بعد میبرمتون حدودای ساعت 9 بود که بار و بندیلمونو جمع کردیم و راهی شدیم جای همگی خالی خیلی هم خوش گذشت, کلی هم عکس انداختیم, با هم میریم عکس 3 تا دیگه از خواهر زاده هامو میبینیم راستی قبلش بگم که مامان زهرا 4 تا خواهر زاده گُل به من هدیه داده اولینشون سمیراس که بزرگترین نوه خانوادگیمون هم محسوب میشه, بعد پسرش به اسم محمد که در حا...
17 ارديبهشت 1391

امیرعباس

        امشب نوبت معرفی یکی دیگه از خواهر زاده های گلمه   نوبتی هم باشه نوبت امیر عباسمه بله اینم امیر عباس پسملی مامان صدیقه   بازم عکس با موبایل فکستنی من , دم دمای غروب بدون هیچ روشنایی.... ببخش آجی جون انقدر افتضاح شده عصری توی خونه دلم گرفته بود, پا شدم حاضر شدم و اومدم در خونه تون حالا هر چی زنگ میزدم مگه کسی در رو برام باز میکرد  انقدر وایسادم گفتم لابد نمیشنوین , زیر پام علف سبزید نیگا کن به خوووووووووووووووودا    دست از پا درازتر برگشتم خونه   یه زنگ زدم به بابا محمدعلی ازش پرسیدم کجایین؟ گفتش خونه باغیم .. مامان صدیقه ازم خواست ...
15 ارديبهشت 1391

فاطمه زهرا

    توی این پست میخوام فاطمه زهرا رو بهتون معرفی کنم دخملی مامان ناهید عزیز ِ دل آجی مهدیه فاطمه زهرا هر وقت میام خونه تون کُلی ذوق میکنی این عکس رو یه شب که خیلی هم ناز و خومشل شده بودی ازت انداختم یادمه عروسکتو با خودت آورده بودی خونه ما ... مامانتو مجبور کردی لباسای عروسکتو در بیاره و تن خودت کنه اووووووووووووووووووخ انقدر ناز و مامانی شده بودی که صدات زدم و گفتم فاطمه زهرا جونم بیا اینجا وایسا آجی ازت یه عکس بندازه مِث این خانوم تهرانیا کیفتو انداختی روی دستت و یه گوشه وایسادی و ژست گرفتی ... منم با موبایل فکستنیم هی تِق و تِق ازت عکس مینداختم اینم قشنگترین عکسیه که اونشب ازت انداختم ...
14 ارديبهشت 1391