امیرعباس
امشب نوبت معرفی یکی دیگه از خواهر زاده های گلمه
نوبتی هم باشه نوبت امیر عباسمه
بله اینم امیر عباس پسملی مامان صدیقه
بازم عکس با موبایل فکستنی من , دم دمای غروب بدون هیچ روشنایی.... ببخش آجی جون انقدر افتضاح شده
عصری توی خونه دلم گرفته بود, پا شدم حاضر شدم و اومدم در خونه تون حالا هر چی زنگ میزدم مگه کسی در رو برام باز میکرد انقدر وایسادم گفتم لابد نمیشنوین , زیر پام علف سبزید نیگا کن به خوووووووووووووووودا
دست از پا درازتر برگشتم خونه یه زنگ زدم به بابا محمدعلی ازش پرسیدم کجایین؟ گفتش خونه باغیم .. مامان صدیقه ازم خواست بیام اونجا منم شوت فنگ راهی شدم سمت خونه باغ هوا عالی بود, فرشو پهن کردیم توی ایوون و بابا محمدعلی آتیش روشن کرد تا زغال سمارشو آماده کنه ... یه چایی دبش توی اون هوا میچسبید اما چیزی نگذشته بود که هوا خراب شد .. باد به همراه قطره های پراکنده بارون تا بساطو جمع کردیم و رفتیم توی اتاق هوا هم ملس شد و دو نفره ... ما هم پُررو پُررو باز بساطو توی ایوون پهن کردیم و چایی رو نوش جان اما این آبجیت "ملیکا" همیشه خونه باغ رفتنو زهر میکنه به آدم حرف مامان صدیقه ستا منم تأیید میکنم
آخه تا یه سوسک کوچولو میبینه شروع میکنه به جیغ و داد و گریه
از بچگیش همیشه همینجوری بوده