تولد ملیکا و امیرعباس

خدا قسمت کنه نصیبم بشه بعد از اتفاقات بیام اینجا و پست بذارم نه یه سال بعد از اون اتفاق، حالا بازم جای شکرش باقیه فقط چند روز ازش گذشته

لابد یادتونه گفتم 5 شنبه تولد پیش رو داریم ، خب هر کی نفهمیده دیگه مخ ملاجش تاب داره چون توی عنوان پستم تابلوئه دیگه

بععععععععععله 5 شنبه گذشته تولد ملیکا و امیرعباس بود ، نه اینکه توی یه روز و یه ماه دنیا اومده باشن نووووووووچ ، تولد ملیکا در اصل آذر بود اما چون توی دهه محرم بود قرار شد با تولد امیرعباس توی یه روز برگزار بشه

حالا 5 شنبه ست ، سرکار بودم که آبجی صدیقه زنگید و گفت اگه میتونی برا تزیینات خونه بیا کمکم ، منم قول ساعت 3 رو بهش دادم ، حدودای 3 و نیم تا 4:40 اونجا بودم و با داداش حمید و آبجی صدیقه خونه رو ریسه بستیم و من برگشتم خونه م که حاضر بشم و با همسری بریم بیرون

ساعت 5:30 و طبق معمول همیشه آجی مهدیه درگیر خرید کادو اونم توی دقیقه 90

انتخاب کادو برام خیلی سخته مخصوصأ اینکه قرار بود از طرف آبجی صدیقه هم برا جوجه هاش کادو بخرم ، حالا فکر نکین که کادو نگرفته بودن نههههههه ، جفت جغله هاش امر فرموده بودن که کادوشون پول باشه مامان و باباشون برا جفتشون کارت هدیه گرفته بودن ولی آبجی صدیقه لحظه آخر گفتش که میخوام از طرف خودمم کادو بدم اما چون دیگه مهمونا میومدن مسئولیتش به عهده من افتاد ، خععععععععلی سخت بود چیزیو انتخاب کنم که هم درخور یه کادو از طرف مامانشون باشه و هم خوششون بیاد

ساعت 5:30 تولد نیم ساعته شروع شده و من و همسری توی خیابون درگیر خرید کادو ، بالاخره دلو به دریا زدیم و یه خرس گنده هم قد ملیکا برا ملیکا گرفتیم و یه فوتبال دستی برا امیرعباس و خدااااااااااااا رو شکر جفتشون از کادوشون خوششون اومد

و اینکه خودم چی گرفتم یه رازه خخخخخخخخ

یه چند تا عکس داغووووووووون از تولد دارم میزارم تا شما هم از دیدنش لذت ببرین

.

این کیک تولد ملیکاس که خععععععععععلی خوشمزه بود ، دست آقای قناد هم درد نکنه

کیک تولد امیرعباس هم اسکوبی دو بود ، اونم خعععععععععلی خوشمزه بود ، بازم دست آقای قناد درد نکنه

از سمت راست : نصف بابای یاسمین، یاسمین ، احمدرضا پسرعموی امیرعباس، امیرعباس و مبینا دخترعموی امیرعباس

اینم ژله رولی که من برا تولد درستیده بودم ولی از اونجایی که مارک ژله هایی که ابجی خریده بود مرغوب نبود زیاد خوب از آب در نیومدن

 وقتی اومدم خونه آبجی صدیقه توی مهمونا که چشم انداختم یه کوچولوی نازو دیدم که اون گوشه نشسته بود، با خودم گفتم عزییییییییییییزم چقدر خوشکله این دخمله ، دفعه دوم که نگاش کردم دیدم عهههههه اینکه فاطمه زهرا عجق منه انقدر خوردنی و ناناز شده

خب اینم از پنجشنبه و اتفاقاتش

دوستان به من لطف دارن و هنرمند و کدبانو بهم لقب دادن اما انقدرا هم که میگین کدبانو نیستم چراااااااااااا که تا حالا 2 دفعه ست پروژه کیک رولت رو شروع کردم و هر دو دفعه شم کیکه مث بمب ترکیده ،  این سوتی ها رو نباید بگم اخه آبروی چندین و چند ساله آشپزیم زیر سوال میره خخخخخ

اما گفتم بهتون بگم اگر توی پخت یه پروژه موفق نبودین نبوسینشو بزارینش کنار بلکه انقدر باهاش کلنجار برین تا بالاخره یه روزی شاید ده سال دیگه توی پختش اوستا بشین پس به امید روزی که عکس اولین کیک رولتمو بزارم اینجا

حالا سوتی من.....

دیروز تا یه ربع به رولت پخته شده م میخندیدم ، شکل همه چیز شده بود جز کیک رولت ،برا همینم از ترس اینکه همسری خرابکاریمو ببینه و لو برم زودی کیکه رو پودرش کردم و با مارمالاد قاطیش کردم و کیک چوبی درستیدم

اینم نتیجه ش :

اما طعمش زیاد جالب نشد ، مزه مارمالادش غالب بود ، فکر کنم زیادی قاطی کردم باهاش

حالا مونده رو دستمون باید به خواهر زاده ها قالبشون کنم