چند تا عكس
سلام به دوستاي ديروز و امروزم
روزاي دلگيريه ... اصن خوش نميگذره ... اتفاق پشت اتفاق ... در هر حال ميخوام اينو بگم كه مدتيه زياد خواهر زاده ها دور و ورم نيستن يعني از شيطنتاشون دورم به نوعي
امروز اومدم فقط با چند تا عكس از شيطنتاي كوچيكشون
آهان تا يادمه بگم كه با باز شدن مدارس متين كوچولوي ما هم كلاس اولي شد و اميرعباس هم پيش دبستاني برو ، متين به زور مدرسه رو تحمل ميكنه به زور ميره مدرسه ، هنوز بعد از سه هفته مامان ناهيد نتونسته قانعش كنه كه فرم مدرسه شو بپوشه ، خلاصه اينكه چون خيلي به خونه وابسته بوده الأن براش خيلي سخته بره توي اجتماع ، ما همگي اميدواريم كه به اين وضع عادت كنه
ديروز هم با اون جمع خواهر زاده ها رفتيم گردش .. جاتون خالي بدک نبود ، عكساشو هم ميزارم ادامه مطلب ببينيد
عكسا رو هم برين ادامه مطلب ببينين لوفأ
اينجا خانوم كوچولوي ما عينك تازه شو مثلأ اين ريختي ميزاشته روي چشمش ، هر چي هم ميگفتيم فاطمه بايد اونوري بزاري ، تا براش درست ميكرديم باز از روي چشمش ور ميداشت و اينجوري ميذاشت روي چشمش ، بچه ست ديگه
توي عكس بالايي هم رفته بوديم خونه آبجي صديقه ، فاطمه زهرا دامن مليكا رو اينجوري تنش كرده
و اينم جوجه هاي ما، متين رو هم هر چي اصرار كردم نيومد توي جمعشون تا ازش عكس بندازم