مسیح قندعسل مامسیح قندعسل ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

ღ.ناز دونه ی من.ღ

با دیدنت جون دوباره میگیرم ...

1394/2/19 9:37
1,547 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرکم ، قشنگ مامان که روز به روز شیرین تر میشی و خوردنی تر ....

این روزها رو نمیدونم چجوری میگذرن اما خییییییییلی سخت میگذرن چرا که شدیدأ درگیر کار و زندگی هستیم و روز و شبمون یکی و قاطی پاتی شده ...

هنوزم باورم نمیشه بیشتر از 50 روز از سال جدید گذشته ... انگار همین دیروز بود که سال نو تحویل شد و همه شور و شوق عید دیدنی رو داشتن .... حالا از اینا بگذریم و بریم سراغ عشقولی مامی ....

گومبولوی مامی شیرین زبونیاش صد چندان شده ، جدیدآ تا ولت میکنم دمر میشی و هر چیزی کنار دستت باشه فوری راستقیم توی دهنته ، خیلی باید مواظب باشم چیزی دور و ورت ولو نباشه ... به شدت دلت میخواد بشینی اما هنوز نمیتونی بصورت مستقل بشینی خیلی کم در حد چند دقیقه بدون کمک تعادل نشستن داری اما زود میفتی ، تا میخوابونمت روی بالشت هی سر و تنتو میکشی جلو .... ای جووووووووووووووووون دلم اینکارا رو که میکنی مامی میخواد قورتت بده

پسرکم آقایی شده برا خودش ، به بزرگترا دست میده ، فندق مامانی تو ....

کار جدید دیگه ای که یاد گرفتی و من شخصا توی یادگیریش هیچ دخالتی نداشتم اینه که دستاتو به حالت رقص تکون میدی و دست میزنی ... مسیح مامی دست بزن ... دست دست .... دست دست

یادمه اولین باری که دیدم دست میزنی کلی ذوق مرگ شدم

یه روزم که با بابایی اومده بودیم خونه عمه فهیمه دنبالت تا برگردیم خونه تا نشستیم توی ماشین دستاتو به شکل گاز دادن موتور تکون دادی و هوووووووم هوووووووووووم کردی ... آخ که چقدر اون لحظه من و بابایی قربون صدقه ت رفتیم و ماچ مالیت کردیم .... خیلی دوست داشتم تا اون کار رو دوباره تکرار کنی و ازت فیلم بگیرم اما متاسفانه لذت دیدن اون صحنه فقط یکبار نصیبمون شد

.

شازده مامان جدیدأ میوه هم میخوره ... کلی هم با خوردنشون عشق میکنه .. اوایل بهت سیب و موز میدادم فقط اما یه روز به دور از چشم بابایی یه کم خربزه برات حبه کردم و ریختم توی پستونکت وااااااااااااااااااای که چه با ولع و شیرین میخوردیشون و وقتی تموم شدن با داد و فریاد اِده اِده راه انداخته بودی

حالا بماند که چقدر من ذوق مرگ شده بودم خندونک .... یعنی عشششششششششق میکنم وقتی دارم غذات میدم و اگه فاصله ای توش بیفته اِده اِده گفتنت فضای خونه رو پر میکنه

مامان و بابا و دَدَ میگی و بازم طبق معمول مامی رو ذوق مرگ میکنی بوس

مسیح ِ مامان یک کلام بگم که عاااااااااااااااااااااااااااااشقتم البته بعد از بابایی چشمک

بازم طبق معمول میریم سراغ دل مشغولیهای مامیمحبت

با مامی لفته بودیم دَدَل ... نق و نوق میکلدم کیفشو داد با کیفش سلگرم بشم ، خوابم بُلده و مامی هم مث همیشه عکسشو گلفته

اینجا انگشتای پامو میخولدم ... مث همیشه مامی ذوق ملگ شد خندونک

توپ بازی میکلدم ... مامی از این صحنه کلی عکسیده ، الانه ش که همه شو بلاتون بذالهراضی

بعععععله من مامیو میشناشم خندونک

این گوزنه اوشمژه بود ... هی میگفت منو بخول منو بخول

خنده هام قشنگن .. مگه نه؟

مامی : جوووووووووووووووووووووووون دلم، دورت بگرده مامان .... آررررررررررررره عشقم قشنگن ، یه دنیان

تیل میخولدم .... اوووووووووووووووووووم ایلی اوشمژه بود ... بازم اِده

مامی بلا اینکه سلگلمم کنه مستل تیشو داد باژی کنم ... منم اُولدمش خندونک

طبق معمول توی آشپژخونه ، مامی دَل حال آشپژی منم دَل حال نق ژدن ... حالا اینجا نیشخند ژدم

مامی میگفت اینجا بلای اولین بال یه ولی لالا شدمخجالت

هندِوانه خولده اییییییییییییییییییم، هییییییش!!!!!! کِشی نفهمهعینک

گُل دادن دشتم ، منم پل پلش کلدم ، خودم گُل بوووووووووودمدلخور

بازم یه ولی خوابیدم و بازم مامی عشکیده اما الان یه فلق دیگه هم داله ... با دشتم بالشتمو گلفتم یه وخت دَل نله گیج

.

مامان دور تو بگرده ... عااااااااااااااااااشقتم پسرکم ... عصر وقتی با اون خستگی میشنم توی ماشین و میام دنبالت با دیدن تو تمووووووووووووووم خستگیهای عالم از تنم در میره .. کافیه فقط یکبار برام بال بال بزنی همین بوسخجالتبوس

.

امسال من و بابایی خییییییییییییییییییلی سرگرم کار و باریم ... بابایی جدیدأ شغلشو عوض کرده و من هم باید بهش کمک کنم یه مدتی تا بتونه روی پای خودش وایسته برا همینم امسال اصن فرصت نشد برای روز مرد برنامه ای پیاده کنم .. به همین خاطر سر و تهش رو با یه کیک و یه شاخه گل هم آوردم... هر چند برا کیکم برنامه ها داشتم و بابایی خودش باعث و بانی ناتموم موندن برنامه هام شد ... کیک امسالش قرار بود یه کیک چیتا به شکل کراوات بشه اما در چشم به هم زدنی و غیبت لحظه ای من کیک نازنینم خورده شده بود و پروژه شروع نشده تمومید خندونک

اینجا مرحله برشش بود گریه

شاخه گلی که توی دقیقه نود برا بابایی گرفتمبغل

و اماااااااااااااااااااااااااااااا خریدای قشنگم که تا الان باید فهمیده باشی هیچی مثل خریدن این جینگیلها خوشحالم نمیکنه ... بابایی هم میگه تو مغزت معیوب شده که این وسیله ها خوشحالت میکنن دلشکسته

خوشگلن مگه نه پسرم؟؟؟ میخوام با این جینگیلیها برات چیزای اوشمژه بپزونم بوس

و یه مورد دیگه هم اینه که جدیدأ توی اداره مون یه تب خرید اومده اونم تب خریده کاکتووووووووووووووووووس

من که عاشقشونم هر چند بابایی هم جو منفی میده و میگه تو همه شونو میخشکونی اما من مصرانه ازشون مراقبت میکنم تا بابایی براش ثابت بشه که عشق به هر چیزی قلبای سنگی رو هم نرم میکنه این که فقط کاکتوسه زبان

البته یه کم حرفشو قبول دارم چون محیط خونه ما اصن مناسب گل و گیاه نیست اما خببببببب چیکار کنم دله دیگه کاکتوس دوست داره خطا

مامی بره فعلا ... بوووووووووووووس بااااااااااااااااااای قشنگ مامی بوس

 

پسندها (3)

نظرات (5)

شبنم
20 اردیبهشت 94 5:51
سلام.واااااایییی عزیزم ماشاالله چقدر بزرگ شده خاله قربونش بره ببخش که دیر به دیر میام وبلاگت باگوشی سختمه خانومی هروقت هم میام خجالت میکشم از زن بودنم شما باباآینکه شاغلین اما همه کاراتون رومیکنین تازه کیک وشیرینی و.....میپزین هزار ماشالله واسه کدبانوییتون مهدیه جون من عاشق هنرهاتم ممکنه از طریق واتس آپ یا تلگرام اینارو واسم بفرستی میدونم توقع بیجایی دارم اما چیکار کنم عاشق هنرهات شدم منم میپزم اما اینجوری تمیز وخوشکل نمیشه
نیکتا
25 اردیبهشت 94 16:35
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤ خوشحال میشم به من سر بزنید ، آپ شـــــــدم
خودم
27 اردیبهشت 94 9:22
سلام عزیزززززم... امیدوارم همیشه موفق باشی.... این پسملی رو از طرف من یه بووووس محکم بکن
مامان امیر علی
5 خرداد 94 17:14
سلام خوبی تو دیگه چرا آپ نمیکنی تند تند تو که زرنگ بودی گلدونات لایک دارن هزار تا پسملو ببوس
مامان آسی
6 خرداد 94 13:11
سلام عزیزم . ماشاالله چقدر پسرت بزرگ شده . به سلامتی ..