مسیح قندعسل مامسیح قندعسل ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

ღ.ناز دونه ی من.ღ

خستگی و خستگی و خستگی

1392/11/29 9:12
1,238 بازدید
اشتراک گذاری

 

نمیدونم به کدوم منبع و به کدوم دکتری میشه اعتماد کرد ، هر کدوم یه حرفی میزننهیپنوتیزم

دیگه گیج شدم ، به کدوم حرفشون گوش بدم؟ کی چیو درست میگه؟؟؟

دیروز یه نرم افزار راجع به مسائل بارداری برای گوشیم دانلود کردم ، نرم افزار جالبیه نشون میده هفته به هفته نی نی چه شکلیه؟ چه نوع ورزشهایی رو باید انجام داد حتی کلی اسم کوچولوهای ناز رو توی خودش داره ، اما خب کلی هم تفاوت با مطالبی که توی یه سایت دیگه خونده بودم داره ، برا همین میگم نمیشه فهمید به کدوم منبع میشه اعتماد کرد

درست مث دکترهای بافق و یزد میمونه که همونقدری که بینشون مسافت راه هست روی حرفاشون هم تفاوت وجود داره و حرفای همدیگه رو نقض میکنن

یادمه یه هفته قبل از اینکه برم مطب دکتر کرباسی توی مرکز بهداشت بافق مامای محترم گفتش که توی هفته 5 بارداری هستی و کلی حرف دیگه که چیو بخور و چیو نخور و چیکار بکن و ....

هفته بعد وقتی توی مطب دکتر از زبون خانوم دکتر شنیدم که گفت هفته 4 بارداری هستی در صورتیکه یه هفته هم گذشته بود  اونموقع بود که فهمیدم آدم جز خودش نباید به هیچکس دیگه ای اعتماد کنه و حرفشونو قبول داشته باشه حتی خانوم دکتر کرباسی چشمک

خلاصه ش اینکه الان من گیجم و نمیدونم باید عسلمو کنجد صدا بزنم؟ عدس صدا بزنم؟ دونه ی انار صدا بزنم؟ هسته سیب صدا بزنم؟ چی ؟ کدومش؟

به زبون اون نرم افزار جدیده تو الان دونه انار مامانی قربووووووووووونت برم

این روزا خیلی خسته میشم ، سر کار که همه ش در حال چرت زدنم بماند خونه هم که میرم همین وضعه .... آیا همه ی مامانا اینجوری بودن؟؟؟

دونه انارم

چند روزیه غم توی خونه مون چنبره زده و دلش نمیخواد جایی بره .... بابایی همه ش توی فکره و غصه میخوره و منم از دیدن غصه خوردن اون غصه میخورم ، خیلی سعی میکنم به روش نیارم اما گاهی وقتی به چشماش نگاه میکنم ناخودآگاه اشک توی چشام حلقه میزنه

همین دیروز بود که دیگه اختیار از کف دادم و وقتی بهم گفت خانومی چرا پکری بغضی که توی گلوم بود ترکید و توی بغلش های های گریه کردم ، طفلی کلی دلداریم میداد و ازم میخواست خودمو ناراحت نکنم ، دلش نمیومد توی اون وضعیت منو تنها بذاره اما من ازش خواستم بره به کاراش برسه تا منم با خودم کنار بیام

وقتی بابایی رفت از شدت سردرد خوابم برد صدای زنگ تلفن بود که بیدارم کرد ، خاله صدیقه زنگیده بود ، چند دقیقه ای با هم حرف زدیم ، چند روزی هست از خونه بیرون نرفتم یعنی راستش تا میام خونه خوابم میبره تا آخر شب ، فکر کنم چند روزی میشه که خونمون شبیه همه چی شده جز خونه سبز

تازگیا خیلی زود به زود گشنه م میشه ، بابایی میگه : خب کنجدت داره بزرگ میشه برا همینم هی دلت میخواد هر چی توی دست و بالته بخوری

من اسمتو انتخاب کردم، یه اسم دخملونه ی خیلی قشنگ ، نمیدونم چرا به دلم افتاده دخملی ... شاید برا اینکه یه خواب قشنگ دیدم و توی خوابم یه فرشته کوچولوی خیلی قشنگ بود که دستمو توی دستش گرفته بود و توی یه جایی مثل بهشت قدم میزدیم

بابایی دیشب که باهات حرف میزد اولش اسمتو صدا زد اما بعدش با یه شیطنت خاصی گفت : اصن از کجا معلوم دخمل باشه ؟؟؟ شایدم یه کاکل به سر باشه!! پس من برا اینکه بدش نیاد همون کنجد صداش میزنم

خیلی بابایی بدجنسی داری .... اون دلش میخواد پسر باشی و من دلم میخواد دخمل باشی

اما اینا به حرفه ، به دلمون اینو میخوایم که تو سالم باشی دونه انارم ، پسر یا دخمل بودنت هیچ فرقی نمیکنه

  

بعدآ نوشت :

الان که دارم اینا رو مینویسم روز بعدشه ها ، یادم رفت بگم تولد فاطمه زهرا هم بود ، خــــــــــب دیشب تولد بودیم و امروز با یه چند تا عکس خوشکل از تولد فاطمه زهرا اومدم

این عکس کیک تولدشه که خاله ناهید اصن راضی نبود و می گفت عکسی که آقای قناد بهمون نشون داده چی بوده و این چیه !!!!!!! عجب زمونه ای شده به خدا

بازم دست آقای قناد درد نکنه ، بااینکه من نخوردم اما به قیافه ش میومد خوشمزه باشه

اینم عکس جمعی از جوجه های جشنمون

از چپ به راست : امیرحسین نوه عموی فاطمه زهرا- یاسین داداش امیرحسین - فاطمه زهرا عشق من - متین - ابوالفضل - امیرعباس

جات خالی دونه ی انارم ، جشن خوبی بود ، هر چند که همه ش توی آشپزخونه در حال بخور بخور بودیم اما بازم خوش گذشت

پسندها (1)

نظرات (14)

✿مامان علی خوشتیپ✿
28 بهمن 92 10:01
میتونی لوبیا هم صداش کنی اسم دخترونت چیه؟ کتاب ریحانه بهشتی رو بخون عالیه...قرآن هم زیاد بخون...انشاالله که سالم و صالح باشه
مامی محمدمهدی
28 بهمن 92 11:24
ناقلا نگفتی چه اسمی رو انتخاب کردی عزیزم سعی کن هر روز یه دونه سیب بخوریالبته صبح باشه بهتره خوندن قرآن هم که عاااااااااااااااالیههم به آرامش خودت کمک می کنه هم برا تکامل و هوش کنجدت عاااااااااالیه
✿مامان علی خوشتیپ✿
28 بهمن 92 12:42
آفرین مامان نمونهکار خوبی میکنی.خیلی نکات خوبی داره
کاکل زری یا ناز پری
29 بهمن 92 18:25
مهدیه جون تجربه من میگه تو بارداری هرچی بی خیال تر باشی بهتره اصلا" خودتو مقید نکن حتما" اینو اونو بخوری رتاحت باش فقط قند و نمک نخور استرسو از خودت دور کن عزیز دلم بهترین دوران هست بارداری فقط لذت ببر با کوچولوت حرف بزن.سنشم اگه میخوای بدونی روز اول اخرین پریت رو حساب کن تا الان ببین چند روز گذشته البته تو سونو گرافی ممکنه سن جنین کمتر باشه نسبت به پریود تاریخ زایمان هم بر اساس سونو تعیین میشه
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
فداااااااااااات آدینه جون ممنونم از راهنماییهات
مامان آیلار
30 بهمن 92 9:18
سلام . میدونی که من پرستاری خوندم . روز تخمک گذاری خانوما حدودا 14 روز قبل از نوبت پریود بعدیشونه همون روز +- 2 روز احتمال بارداری وجود داره . البته باز هم در مورد انسان نمیشه هیچیو قطعی گفت و همیشه موارد خاص هم وجود داره . نمیخاد هفته به هفته بارداریتو دنبال کنی همینکه مراقبت های ماهیانت رو رعایت کنی عالیه استرست هم کمتره .وقتی که بارداری تموم میشه آدم با خودش میگه آخی چقد زود تموم شد پس ازش لذت ببر و بدون هرچیزی که خدا بخاد همون میشه ...
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
برام جالب بود بدونم هر هفته چه شکلیه
مامان پریسا
1 اسفند 92 12:00
سللللام به مامانی گللللللللللللل من تازه فهمیدم که یه فرشته کوچولو داریراستی اسمش چی بود؟ عدس؟ نخود؟ لوبیا؟ نکنه اش بوده؟
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
چند هفته دیگه اگر همه این مخلفاتو قاطی کنیم یه آش خوشمزه داریم اووووووووووووم
مامان پریسا
1 اسفند 92 12:00
ایشالله هر چی که هست دخملی یا پسملی .. خوب و سلامت باشه
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
ایشالله
مامان هیمن
2 اسفند 92 17:28
ایشالا که جنسیتش هر چی باشه سلامت باشه مامانی.
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
ایشاااااااااااااالله ایشاااااااااالله
مامان هیمن
2 اسفند 92 17:30
مامانی منم موقع زایمانم ی هفته بین دکترم و مرکز بهداشت فاصله بود فک کنم همه جا این مشکل باشه
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
عه پس همه جا همینجوریه
مامان هیمن
2 اسفند 92 17:30
تولد فاطمه زهرا جونم مبارک
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
قربون محبتت
مامان آرين
7 اسفند 92 7:46
سلام مهديه جون، خدا نكنه غصه بخورين آخه چرا؟؟؟؟منم وقتي باردار بودم همون روزاي اول خواب ديدم يه پسر دارم و عاشقش بودم و اينجوري بود كه شك نداشتم يه ني نيه پسر تو دلمه حس مادر هرچي بگه همونه ايشااله سالم و سلامت باشيد هر سه تايي ديگه نبينم غصه بخوري عزيزم واسه منم دكتر زنان و دكتر سونو با يك هفته اختلاف هفته بارداريمو مي گفتن ، ولي نبايد اينقد حساس باشي گلم
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
ممنو از دلداریهات دوست خوبم
BANUYE-SORKH
12 اسفند 92 10:12
مامانی خانوم انشالله بهترباشی.. . . اون لوبیا کوچولوتم امیدوارم حالش خوب باشه.. با ارزوی موفقیت بیشتر براتون یاعلی..
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
قربون قدمت دوستم ممنون
دختر خاله لوبیای سحر امیز
12 اسفند 92 10:17
خاله جون امید وارم هم حال خودت وهم حال لوبیا کوجو لو خوب باشه ... راستی من دوست دارم دختر باشه تا نوه ی دختر ی بیشتر بشه تا جلوی نوه پسری اینقدر کم نیاریم.... واین عکس خوانواده ی شما در اینده
ღ.مامان مهديه.ღ
پاسخ
خوبم راضیه جون تو رو خدا دعا کن دختر باشه تا من روی محسنو کم کنم
بهناز
24 اسفند 92 13:14
سلام آبجی خوش بحالت منم خیلی دلم بچه میخوادددددددد