حرفی ندارم خووووووووو
سلام دوستای گلم
این مدت درگیر کارای خرید جهازم برای اینکه ایشالله اگه خدا بخواد بریم خونه خودمون، خعـــــــلی سخته ، هم پول دادنش هم وقت گذاشتن برا خریدش
آها یادم رفته بود بگم که با ورود به خونواده ی جدید یه کوچولوی جغله دیگه هم به عشقای من اضافه شد ، دانیال پسر خواهر شوهرم، خیلی شیرین و دوست داشتنیه ، تازه شم با دیدن من کلی ذوق میکنه و با همون لهجه بچه گونه ش باهام میحرفه
من عااااااااااااااااااااشق بچه هاییم که پستونک یا شصت پاشونو میخورن و دانیالم از اون فرقه ست ، برا همینم شیرین جغله ی منه ، هر چند الان مدتهاست ندیدمش و دلم براش تنگولیده
اینم دانیال کوچولو، خوشکل مامان و باباش
21 مرداد ششمین ماهگرد عروسی من و همسری بود ، همسری به کل فراموش کرده بود ، کلی سورپرایزش کردم ، طفلی جوجوم کلی هم ذوق مرگ شد
در کمال درماندگی این کیک رو هم برا اونروز گرفتم ، هر چند ازش نفرت داشتم اما چون قرار بود همسری رو خوشحال کنه دوسش داشتم ، هه چی گفتم ماددددررررررر
اینم دستای همسری ، نپرسین چرا اینجوری عکس انداختی که دلم خووووووووووووووووووونه
روزتون بخیر دوستای گلم